بیراهه ای در آفتاب

ساخت وبلاگ
اگر به بادهٔ مُشکین دلم کِشد، شایدکه بویِ خیـر ز زهــدِ ریـــا نمی‌آیدجهانیان همه گر منعِ من کنند از عشقمن آن کنم که خداوندگــار فرمــایدطمع ز فیضِ کرامت مَبُر که خُلقِ کریمگنه ببخشد و بــر عاشقــان بِبَخشایدمقیمِ حلقهٔ ذکر است دل بدان امیدکـه حلقــه‌ای ز سرِ زلـفِ یار بگشایدتو را که حُسنِ خداداده هست و حجلهٔ بختچـه حاجت اسـت کـه مَشّاطِه‌ات بیارایدچمن خوش است و هوا دلکَش است و مِی بی‌غَشکنون به جز دلِ خوش هیچ در نمی‌بایدجمیله‌ایست عروسِ جهان، ولی هُش دارکـه این مُخَدَّره در عقدِ کَس نمی‌آیدبه لابه گفتمش ای ماهرُخ چه باشد اگربه یک شِکَر ز تو دلخسته‌ای بیاسایدبه خنده گفت که حافظ خدای را مَپسَندکـه بوسـهٔ تـو رخِ مـــاه را بیـالایـدشعر از حضرت حافظمشاطه: بزک کننده و آرایش کننده ٔ عروس هش دار: هش دار. [ هَُ ] (اِمص مرکب ) در اصل فعل امر از «هش داشتن » است اما به صورت اسم مصدر به کار میرود، مانند خبردار.- هش دار دادن ؛ خبر کردن . متوجه ساختن .مخدره: زن پرده‌نشین؛ زنی که در حجاب باشد.لابه: درخواست همراه با فروتنی؛ التماس؛ زاری. بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:23